جدول جو
جدول جو

معنی جادو کردن - جستجوی لغت در جدول جو

جادو کردن
افسون کردن سحر کردن، تسخیرکردن
تصویری از جادو کردن
تصویر جادو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جادو کردن
اصنع السّحر
تصویری از جادو کردن
تصویر جادو کردن
دیکشنری فارسی به عربی
جادو کردن
Conjure
تصویری از جادو کردن
تصویر جادو کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
جادو کردن
conjurer
تصویری از جادو کردن
تصویر جادو کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
جادو کردن
evocare
تصویری از جادو کردن
تصویر جادو کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
جادو کردن
колдовать
تصویری از جادو کردن
تصویر جادو کردن
دیکشنری فارسی به روسی
جادو کردن
beschwören
تصویری از جادو کردن
تصویر جادو کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
جادو کردن
чаклувати
تصویری از جادو کردن
تصویر جادو کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
جادو کردن
czarować
تصویری از جادو کردن
تصویر جادو کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
جادو کردن
变戏法
تصویری از جادو کردن
تصویر جادو کردن
دیکشنری فارسی به چینی
جادو کردن
conjurar
تصویری از جادو کردن
تصویر جادو کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
جادو کردن
toveren
تصویری از جادو کردن
تصویر جادو کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
جادو کردن
conjurar
تصویری از جادو کردن
تصویر جادو کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
جادو کردن
ร่ายเวทย์
تصویری از جادو کردن
تصویر جادو کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
جادو کردن
جادو کرنا
تصویری از جادو کردن
تصویر جادو کردن
دیکشنری فارسی به اردو
جادو کردن
জাদু করা
تصویری از جادو کردن
تصویر جادو کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
جادو کردن
kuamka
تصویری از جادو کردن
تصویر جادو کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
جادو کردن
sihir yapmak
تصویری از جادو کردن
تصویر جادو کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
جادو کردن
魔法を使う
تصویری از جادو کردن
تصویر جادو کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
جادو کردن
להכשף
تصویری از جادو کردن
تصویر جادو کردن
دیکشنری فارسی به عبری
جادو کردن
जादू करना
تصویری از جادو کردن
تصویر جادو کردن
دیکشنری فارسی به هندی
جادو کردن
menyihir
تصویری از جادو کردن
تصویر جادو کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
جادو کردن
마법을 부리다
تصویری از جادو کردن
تصویر جادو کردن
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جادوی کردن
تصویر جادوی کردن
سحر کردن، جادو کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جارو کردن
تصویر جارو کردن
جاروب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جادوی کرده
تصویر جادوی کرده
آنکه او را جادو کرده اندسحرشده مسحور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جادویی کردن
تصویر جادویی کردن
سحر کردن جادو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاروب کردن
تصویر جاروب کردن
روفتن جایی را جاروب زدن جاروب کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاری کردن
تصویر جاری کردن
روا کردن روان ساختن معمولداشتن متداولکردن
فرهنگ لغت هوشیار
سهل کردن آسان کردن، پاک کردن خالی کردن، اطلس کردن ستردن نقش و نگار، ستردن موی، چیزی را از چیزی جدا کردن مثلا طلا را از نقره و عسل را از موم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارو کردن
تصویر پارو کردن
روبیدن روفتن پاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جادوی کردن
تصویر جادوی کردن
سحرکردن ساحری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلدی کردن
تصویر جلدی کردن
چابکی کردن زرنگی کردن، شتاب کردن عجله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عادت کردن
تصویر عادت کردن
خو گرفتن
فرهنگ واژه فارسی سره
جاروکشی، رفتن، نظافت
فرهنگ واژه مترادف متضاد